«بچه باتلاق» با کمک گرفتن از تخیل و روندی جادووار، نشان میدهد دوست داشتن واقعی چه معنایی دارد و این که هرکس نیاز دارد در جایی زندگی کند که برایش خوب است و به آنجا تعلق دارد.
سالها پیش، دو خواهر کوچک، قرار بود به خانه دوستشان بروند اما به جای آن به ماهیگیری رفتند، به تنهایی و بدون اینکه به مادرشان بگویند. آنها به حوضچه جادو در دل جنگل رفتند و تور انداختند. خواهرها به جای ماهی، یک بچه باتلاق پیدا کردند؛ او گرد و آبی بود. وقتی نوازشش میکردند بالهایش را باز میکرد؛ اما نمیتوانست پرواز کند. آنها بچه باتلاق را یواشکی توی انباری نگهداری کردند. برایش در یک سطل، خانه قشنگی ساختند و به او خرده کیک دادند. او را پنهانی به مدرسه هم بردند. کم کم بچه باتلاق دیگر بالا و پایین نمیپرید و بالهایش آویزان شده بود. آنها میخواستند از مادر کمک بگیرند؛ اما جرئت نمیکردند به او چیزی بگویند. یک روز که در انباری بودند مامان، آن دو خواهر را درحال گریه پیدا کرد. به مادر گفتند که چه شده؛ اما مامان آنها را دعوا نکرد. به آنها گفت او مریض شده چون قرار نیست کیک بخورد یا با قلاده راه برود؛ جای او در باتلاق است. اگر آنها بچه باتلاق را دوست دارند باید کاری را بکنند که او دوست دارد؛ باید او را به حوضچه برگردانند. آنها همراه با مادر، بچه باتلاق را به جنگل برگردانند. سال گذشته نیز دختر یکی از آن دخترهای کوچک، یک حوضچه جادو پیدا کرد و به مادرش گفت که صدها بچه باتلاق دیده است.
راوی داستان یکی از دو خواهر است که حالا مادر شده است. او داستان را با بیان این که یک قانونشکنی کردهاند، آغاز میکند. درباره علاقه به جانوارن و محیط طبیعی صحبت میکند و شما با تصویرهای آبرنگی سرشار از جزئیات گلها، جنگل و حشرهها در داستان جاری میشوید. در پایان داستان هم خواننده درمییابد که اینگونه از جانور، بسیار کم شده و شاید به خاطر این باشد که خواهرهای داستان، او را به محل زندگی خود برگرداندهاند. داستان باعث بالا رفتن درک کودکان از تفاوتهای زیستی و نیاز جانوران به بودن در محیطهای طبیعی میشود. هر موجودی باید در خانه خود و محیطزیستی مناسب رشد کند تا شاداب و سرزنده باشد. مهمتر آنکه برای حل مشکلات بزرگی که خودمان قادر به حل آن نیستیم، بهتر است از بزرگترها کمک بگیریم حتی اگر رازمان فاش شود. اگر تا بهحال بدون اجازه کاری کردهاید، اگر رازی دارید که تنها خودتان و نزدیکترین دوستتان میداند، اگر موجودی بالدار و عجیب پیدا کردهاید، اگر دوست دارید حیوان خانگی کوچکی داشته باشید و اگر هنوز به جادو باور دارید، خواندن این کتاب به شما پیشنهاد می شود. تصویرهایی زیبا در کنار متنی ساده و روان، کودکان را با راز حوضچه جادو و بچه باتلاق آشنا میکند.
«جین ویلیس» نوشتن را از 5 سالگی آغاز کرده است. او در کالج واتفورد آموزش دیده و در آژانسهای تبلیغاتی کارش را آغاز کرده است. وی تا به امروز آثار بسیاری در قالب کتابهای تصویری، رمان، شعر و فیلمنامههای تلویزیونی نگاشته است. از علاقههای ویلیس میتوان به باغبانی، خواندن و تاریخ طبیعی اشاره کرد. او بیشتر از رویاها یا گفتگوهای غریبهها الهام میگیرد. وی جایزههای بسیاری نیز دریافت کرده است، مانند جایزه کتاب کودک شفیلد.
«گوین میلوارد» در رشته تصویرگری دانش آموخته است و بهجز نقاشی، نویسنده داستانهای کودکان نیز هست. موضوع مورد علاقه او برای نوشتن، جانوران هستند؛ چرا که از کودکی مطالعه درباره حشرات و کشیدن آنها را بسیار دوست داشت.
«پروین علیپور» یکی از برجستهترین مترجمهای پس از انقلاب اسلامی است که برگردان این کتاب را به فارسی به عهده داشته است. او به غیر از ترجمه به نویسندگی ادبیات کودک، سرودن شعر، داوری جشنوارههای گوناگون، دبیری ادبیات و تهیهکنندگی تلویزیون نیز مشغول بوده است. علیپور کارشناسی ارشد رشته روانشناسی از دانشگاه تهران را دارد. او بیش از 70 اثر در کارنامه خود دارد و جایزههای بسیاری از جمله جایزه شورای کتاب، جشنواره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و ... را دریافت کرده است.
کتاب «بچه باتلاق» به دلیل متنی زیبا، تصویرهای هنرمندانه و پیامی انسانی و طبیعتگرا جایزههای بزرگی را دریافت کرده است، جایزههایی چون کتاب سال ۲۰۰۸، جایزه کتاب پیشدبستانی بوک تراست، جایزه کتاب کودک شیفلد و جایزه سیلور اسمارتیز.